ما آدم های متوسطی بودیم ، با در آمد های متوسط ، شادی های متوسط ، آرزو های بزرگ . دلخوش بودیم به سینماهای سه شنبه ، به ذرت مکزیکی های غروب زمستان بعد از کلاس کنکور ، به آل استار های قرمز فیک ، به پیچاندن کلاس های ریاضی مهندسی و کافه گردی ها ، به چای و کیک یزدی های محرم دانشگاه ، به لباس قرض گرفتن های قبل عروسی ، به سالی یکبار شمال و مشهد . می خندیدیم ، حسودی می کردیم ، بغض می کردیم ،خیال میبافتیم ! مثلا فکر میکردیم ته دنیاس اگر یکروز برویم استانبول و خیابان استقلال را از نزدیک ببینیم ! بگذریم . اینها را گفتم که بگویم این روز ها . این روز های سرد و سیاه و بی برگ ، عجیب دلم گرفته ، از شادی های متوسطی که انگار سال ها از آنها گذشته ،از آنچه بر سرمان می آورند ، از به دست نیاوردن ها ، از از دست دادن ها ، از لبخند های الکی ، از نا امیدی در چهره ی همه . دلم گرفته از اینکه در بهترین سن زندگی و در عین حال در بدترین دوره تاریخ و روز ها هستم ، میدانید چیست ؟ ما نه تنها داشته ها ، بلکه نداشته هایمان را هم از دست دادیم .  چاره ای جز رفتن هست وقتی هر قدمی برای بهبود مساوی با گلوله ای در شقیقه است ؟ این روز ها فقط به رفتن فکر میکنم ، به کوچ کردن ، به دور شدن ، به رسیدن به ذره ای . فقط ذره ای امید ، آرامش و ثبات . ولی دروغ چرا جیب ها خالی تر از آرزو هاست.

دور از تو اندیشه ی بدان ..

حتی پیچک آرزوشه بشه پیراهن تو

، ,های ,ها ,روز ,ای ,ذره ,، به ,، از ,ها ، ,این روز ,روز ها

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علی رجبی مقدم راه اندازی هایپرمارکت، مال، فروشگاه زنجیره ای و مجتمع های تجاری گروه تولیدی صنعتی استیل شیر سازنده انواع حفاظ استیل ضد سرقت طراحی داروخانه و مطب دندانپزشکی بررسی و تحلیل ادیان و اعتقادات راهنمای آموزشگری تولید و فروش کره بادام زمینی خانگی به صورت عمده و خرد نرم افزار حسابداری و مالی جمع علوم کامپیوتر و طراحی نما ساختمان خانم فیلم